کامنت
همکلامی برخی ها روح آدم را خسته میکند. گیج و منگ بازی بعضی ها مغز آدم را خسته میکند. بعضی ها ظاهرا مرض کامنت گذاری دارند. حتی برای لحظه ای نمی خواهند فکر کنند به آنچه که نوشته ای و گفته ای.
برخی کامنت های پست های قبلی از این جنس هستند. گاهی در اوج عصبانیت از خواندن کامنت ها خواستم همانجا پاسخ بدهم ترسیدم پاسخم به عدم دقت دوستان از جنس تحقیر برداشت شود. شاید حالت توهین بگیرد. به خودم مسلط شدم و چیزی نگفتم.
وقتی به برخی میگویی از فلان واقعه تاریخی عبرت بگیر، سریع میگردند که خوب حالا مثلا کی علی(ع) میشود، کی معاویه. یا حالا چرا به فلانی معاویه میگویی و نمیگویی مثلا ابوموسی.
واقعا فهم این موضوع اینقدر سخت است. یا دوستان به تناسخ اعتقاد دارند که فکر میکنند آن اسطوره خیر در وجود یکی حلول کرده یا آن اسطوره شر در فلان کس حلول کرده؟
عبرت از واقعه تاریخی در برخی مواقع کاربرد مثال میابد. وقتی میخواهی مفهومی را برسانی مثالی میزنی که مفهوم بهتر به ذهن بنشیند. وگرنه قرار نیست ارکان مثال را جایگزین عناصر مفهوم کنی.
وقتی از خوارج یا صفین یا صلح امام مجتبی سخن میگوییم سخن از ظهور فتنه هست و ضعف خواص در شناسایی حق و ایستادگی بر وظیفه و دنبال دنیا رفتن آنها. سخن از نگاه به حق است و فهم حق آنهم در زمانی که باید.
برادر من، اقدام جز بر مدار حق و باطل امکان ندارد و ممکن نیست بتوان عملی انجام داد که درصدی حق را در نظر بگیری و در صدی باطل. این رفتار التقاط گرایانه خواهد بود. البته این متفاوت است با اینکه تو رفتار خود را حق بدانی و دیگری را باطل.
باید تلاش کرد حق را شناخت و بر اساس اینکه حق کدام است و باطل کدام، اقدام کرد. اگر اینگونه کردی حتی اگر اقدامت باطل هم باشد ماجوری. این جمله بی معنی است که حق و باطلی نیست و هر حرکتم بخشی حق است و بخشی باطل. در هر موقعیتی وظیفه ما یک چیز است باید تلاش کرد آن را بر اساس معیار حق و باطل شناخت.
در پست های قبلی یکی از کامنت های حسن عزیز را گذاشتم با تیتر کاریکاتوری عاشورا یا هایده. مفهوم کامنت حسن ریشه یابی اتفاقات بر اساس تغییر ترکیب عقیدتی و نشان دادن اکستریم دوطرف بود و ادعای خواست سبک های مختلف زندگی در جامعه.
کامنت های عجیبی گذاشته بودند که احساس میکردی میخواهی با مشت بکوبی تو کله این جماعت. که مثلا شما مخالفان خود را فلان و فلان میدانید و یا.... خوبست که من در ابتدای متن گفته بودم که این کامنت یکی از دوستان است و آنچه در باره شخص من و خودش گفته جدی نیست.
میخواهم به موضوعات دیگر و به نظر خودم مهمتر بپردازم اما این کامنت ها آدم را به شک می اندازد که اصلا وبلاگ با مخاطبین متفاوت جای مطلب جدی هست؟ گزینشی کردن کامنت هم به نوعی تایید کامنت میشود که در عالم واقع اینگونه نیست.
جدی نوشتنتون خیلی لازمه حتی اگه کامنت ها ناامیدتون کنه کم نیستند کسانی که جدی می نویسند و شما بهشون لینک دادید و هیچ اعتقادی به حرفای شما ندارن و کاملا مخالفن - خواهشا بنویسد الهی اهدنا الصراط المستقیم
عباس جان. من فکر می کنم شما بایستی یک مقداری تاریخ رو بیشتر بخونید تا وقتی از حق و باطل حرف میزنید دقیق حرف بزنید.
هستند کسانی که پستها را میخوانند و کامنت نمیگذارند.من به عنوان یکی از این مخاطبهای خاموش(!!)، علاقمندترم مطالب و موضوعات مهمتر ازنظر خودتان را هم بخوانم تا پریشانگویههای حاصل از کامنتای بغضدار و غرضدار را.
سلام عباس جان. من از شریف شما را میشناسم. میخواهم بگویم این بار دمت را همانها که امروز بهشان دل خوش کرده ای میگرند.اینها به یاران وفادارشان از پشت خنجر میزنند. برای همین دیر نیست روزی که اینبار حسین پیروز شود...آزاده باش و حق را نگاه کن..به میان مردمت بیا.
[شرمنده]
اصلش همینقدر كه گاهي از سوي بعضي، آدم اينطور كوبيده بشود انگاري كه تأييديه فكر و نظر آدم ميشود به نوعي! و اما بعد؛ سلامعليكم و رحمةالله و بركاته! چند پست آخرتان را خواندم؛ اگر بخواهم نظر بدهم ميشود تعريف و خب همسويي زيادي با خودم و لذا فقط تشكر ميكنم و يك "الحمدالله" هم ميگويم و دعايتان ميكنم با همهي ناقابليهايم و ميخواهم كه دعايم كنيد كه قابليد! سلام هم برسانيد!
اصلش همینقدر كه گاهي از سوي بعضي، آدم اينطور كوبيده بشود انگاري كه تأييديه فكر و نظر آدم ميشود به نوعي! و اما بعد؛ سلامعليكم و رحمةالله و بركاته! چند پست آخرتان را خواندم؛ اگر بخواهم نظر بدهم ميشود تعريف و خب همسويي زيادي با خودم و لذا فقط تشكر ميكنم و يك "الحمدالله" هم ميگويم و دعايتان ميكنم با همهي ناقابليهايم و ميخواهم كه دعايم كنيد كه قابليد! سلام هم برسانيد!
سلام گاهی عدم دقت است و گاهی کج فهمی و گاهی هم نفهمی. و البته بدتر از همه این است که کسی خواسته باشد که نفهمد! حق و باطل هم گویا شوخی شده این روزها! وقتی در جامعه اسلامی بجای تمییز حق و باطل صحبت سلایق و سلیقه بود همین باید بشود لابد! همه چیز که سلیقه ای نیست. انگار صحبت خورش بادمجان و قورمه سبزی است!!!
سلام عباس جان فکر کنم از کامنتهای من بیشتر از بقیه عصبانی هستی بهر حال نظرم را داده ام و سعی می کنم درکت کنم ولی ... قصد نصیحت و توصیه ندارم زیاد شنیده ایم که "الحق مع علی و علی مع الحق" اما زیاد هم شنیدهایم از قول رسول که"اگر از ما مطلبی برای شما نقل کردند که با عقل سازگار نبود به دیوارش بکوبید!" و یا "تفکر الساعه افضل من عباده الشهرین" و ... در طول تاریخ تقریبا تمام حکومتها و دولتها ادعای برحق بودن و محق بودن در اداره امور را داشتهاند، آیا واقعن اینطور بوده؟ تکلیف مردم زمانهای مختلف چه بوده؟ با آمدن محمود افغان شاه سلطان حسین رفت، با آمدن آقامحمدخان قاجار سلسله زندیه تمام شد، کدامشان برحق بودند و کدامشان ناحق؟ عباس جان چیزی که من میخوام بهش اشاره کنم اینه که "حق و باطل نسبی هستند نه مطلق" البته در زمان غیرمعصوم! (به سبک احمدینژاد که ازش متنفرم!!) از شما سوال میکنم: آیا مردم چچن مسلمان نبودند؟ آیا کشتن آنها جنایت نبود؟ آیا عدم محکوم کردن روسها، تایید آنها نبود؟ آیا فقط مسلمانان فلسطین مسلمانند و حق زیستن دارند؟ میبینی که حکومت ولایت فقیه که داعیه زعامت امت
میبینی که حکومت ولایت فقیه که داعیه زعامت امت مسلمان را دارد در برابر منفعت هستهای که قرار بود از روسیه وارد شود از خون مردم مسلمان و مظلوم چچن و داغستان گذشت!!! آری دم زدن از حق و باطل راحت است ولی پیدا کردن مصداقهای آن راحت نیست طالبان در افغانستان و پاکستان هم چیزی جز پافشاری بر حق و امر به معروف و نهی از منکر ندارند! این که انگلستان و آمریکا کشورهای استعمارگر و خبیثی هستند قبول، آیا روسها سابقه روشنی در تاریخ ایران دارند آیا در جامعهای که مخالف و یا منتقد حق اظهار نظر ندارد و تمام اطلاعات بصورت کانالیزه شده و دسته بندی شده به مردم میرسد حاکمان برحق و منتقدانشان در صراط باطل میتازند؟ تغییر و تحول در حکومتها از ابتدای تاریخ بوده و تا قیام آل محمد نیز خواهد بود، آیا هر حکومت که هست حق است و دیگران باطل؟! در آخر ذکر این نکته لازم است که "دم زدن از قرآن و اهل بیت و خدا و امام زمان و شهیدان و ..."به معنی حق و حقیقت نیست و طبق کلام حق:"ان اکرمکم عندالله اتقاکم" نه "پرمدعاکم"!! به قول حافظ: حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را